کد مطلب:152388 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:166

شفای حنجره ی مرحوم میرزا علی محدث زاده در عالم رؤیا
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده، فرزند محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی قدس سره كه از وعاظ و خطبای مشهور تهران بود، می فرمود:

زمانی من به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تا جایی كه منبر رفتن و سخنرانی كردن برایم ممكن نبود. مسلما هر مریضی در چنین موقعیتی به فكر معالجه می افتد. من نیز با در نظر گرفتن طبیبی متخصص و با تجربه، به او مراجعه


كردم و پس از معاینه معلوم شد كه بیماری آنقدر شدید است كه بعضی از تارهای صوتی از كار افتاده و فلج شده است و اگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است.

طبیب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تا چند ماه از منبر رفتن خودداری كنم و حتی با كسی حرف نزم و اگر چیزی بخواهم و یا مطلبی را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم، آنها را بنویسم. تا در نتیجه ی استراحت مداوم و استعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.

البته صبر در مقابل چنین بیماری و حرف نزدن با مردم حتی با زن و بچه، خیلی سخت و طاقت فرساست، زیرا انسان از همه بیشتر احتیاج به گفت و شنود دارد، چطور می شود تا چند ماه هیچ نگویم و حرفی نزنم و پیوسته در استراحت باشم؟ در حالی كه معلوم نیست نتیجه آن چه باشد! بر همه روشن است كه با پیش آمد چنین بیماری خطرناكی چه حال اضطراری به بیمار دست می دهد. این اضطرار و ناراحتی شدید، آدمی را به یاد یك قدرت فوق العاده می اندازد. این حالت پریشانی باعث می شود كه امید انسان، از تمام چاره های بشری قطع شود و به یاد مقربان درگاه الهی افتد تا بوسیله ی آنها به درگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند و از دریای بی پایان لطف خداوند بهره ای بگیرد.

من هم با چنین پیش آمدی، جز توسل به ذیل عنایت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام چاره ای نداشتم. روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشك ریختم و سالار شهیدان حضرت سید الشهداء علیه السلام را مخاطب قرار دادم و گفتم: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقت فرسا است! علاوه بر آن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر می رفتم و از نوكران شما اهل بیت هستم. ولی حالا چه شده


است كه یكباره باید از این پست حساس، بر اثر بیمای بركنار باشم؟ به علاوه ماه مبارك رمضان نیز نزدیك است دعوت ها را چه كنم؟ آقا عنایتی بفرما، تا خدا شفایم دهد!

به دنبال این توسل، طبق معمول هر روز، خوابیدم. در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگی كه نیمی از اطاق منور و روشن بود و قسمت دیگر اطاق، كمی تاریك بود؛ دیدم.

در آن قسمتی كه روشن بود، حضرت مولی الكونین سیدالشهداء اباعبدالله الحسین علیه السلام را دیدم كه نشسته اند. خیلی خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلی را كه در حال بیداری داشتم، در حال رؤیا نیز پیدا كردم و به ایشان عرض حاجت نمودم! مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزدیك است و در مساجد متعددی دعوت شده ام، ولی با این حنجره ی از كار افتاده چطور می توانم منبر روم و سخنرانی نمایم؟ و حال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتی با بچه های خودم نیز حرفی نزنم! چون خیلی الحاح و تضرع و زاری داشتم، حضرت علیه السلام اشاره به من كردند و فرمودند: به آن آقا سید كه دم در نشسته، بگو چند جمله از مصیبت دخترم (حضرت رقیه علیهاالسلام) بخواند و شما كمی اشك بریزید، انشاءالله تعالی خوب می شوی!

من به در اطاق نگاه كردم، دیدم شوهر خواهرم «آقا مصطفی طباطبائی قمی» كه از علماء و خطباء و از ائمه ی جماعت تهران است، نشسته است. فرمان حضرت امام حسین علیه السلام را به او رساندم، ولی ایشان می خواست از ذكر مصیبت خودداری كند! حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمودند: «بخوان روضه ی دخترم را» ایشان مشغول ذكر مصیبت حضرت رقیه علیهاالسلام شد و من هم گریه می كردم و اشك می ریختم.

اما متأسفانه بچه ها مرا از خواب بیدار كردند و من با ناراحتی از خواب بیدار شدم و


متأسف و متأثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فیض محروم ماندم؟ ولی دوباره دیدن آن منظره عالی امكان نداشت!

همان روز یا روز بعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد كه اصلا اثری از ناراحتی و بیماری قبلی نیست! پزشك كه در تعجب بود از من پرسید: شما چه خوردید كه به این زودی و سرعت نتیجه گرفتید؟

من چگونگی توسل و خواب خودم را بیان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ایستاده بود، ولی بعد از شنیدن داستان توسلم، بی اختیار قلم از دستش بر زمین افتاد و با یك حالت معنوی كه بر اثر شنیدن نام مولی الكونین، امام حسین علیه السلام به او دست داده بود؛ پشت میز طبابت نشست و قطره قطره ی اشك بر رخسارش ریخت. او گریه كرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتی شما جز توسل و عنایات و امداد غیبی، چاره و علاج دیگری نداشت. [1] .


[1] كرامات الحسينيه ج 2، ص 88، به نقل از توسلات ص 168 - ستاره ي درخشان شام ص 261.